داستان ماه بود و روباه در کتاب تفکر و پژوهش
داستان ماه بود و روباه در کتاب تفکر و پژوهش ششم، به همراه ویدیو
یک شب که ماه از تمام شبهای دیگر قشنگتر بود وبه زمین نزدیکتر.
روباه کوچک از کوه بالا رفت و ماه را برداشت و به لانه خود برد.
آن شب روباه از بودن ماه در لانهاش خوشحال بود.
گاهی می خندید، گاهی دور او می چرخید، ماه فقط می تابید.
روباه به علفزار رفت تا برای ماه غذایی دست و پا کند.
وقتی برگشت ماه کمی بزرگتر شده بود. روباه خوشحال شد و شروع به پختن غذای لذیذی کرد. او سفره شام را قشنگ چید و رو به ماه کرد تا او را سر سفره دعوت کند. تازه یادش افتاد ماه که غذا نمیخورد، ماه فقط می تابد.
فردای آن شب ماه کمی بزرگتر شده بود. روباه یک نقاشی قشنگ از او کشید، خواست آن را به ماه نشان دهد، تازه یادش افتاد، ماه که چشم ندارد.
روز بعد روباه توی جنگل تمرین آواز کرد و به لانه برگشت، ماه را دید که باز هم بزرگتر شده است. خوشحال شد و شروع به خواندن کرد، اما هنوز چند کلمه بیشتر نخوانده بود که یادش افتاد، ماه که گوش ندارد. ماه فقط می تابد.
شبها می گذشت و ماه بزرگ و بزرگتر می شد. اما ماه فقط بزرگ می شد و فقط می تابید. سیزده شب گذشت و شبی رسید که ماه بزرگ بزرگ شد، یک ماه کامل. فردای آن شب روباه تصمیم خود را گرفت که چطور ماه عزیزش را خوشحال کند.
منتظر ماند و بعد از چهارده شب، وقتی ماه دوباره کوچک شد. آن را برداشت و از کوه بالا رفت و دوباره سرجایش گذاشت.
ممنون عالیه.فقط داستان خیلی خلاصه شدس
چه چیز سبب شد روباه به فکر مالکیت ماه بیفتد؟چون رو باه فکر می کرد ماه دوست خوبی برای او می تواند باشد .
چرا تلاشهای روباه برای راضی کردن ماه به نتیجه نمی رسید؟همانطور که ما همنوعان خود هستیم رو باهم باید از هم نوع خود برای دوستی انتخاب میکرد.
چرا نویسنده داستان این شخصیت را انتخاب کرده است مثلاً به جای روباه چرا خرس فیل یا هر حیوان دیگری انتخاب نشده است؟چون روباه از همه طمع کار تر است.
به نظر شما از نتیجه این فعالیت برای زندگی استفاده می توان کرد؟ما باید هر کاری را ازراه درست آن را انجام دهیم و به نظر دیگران هم احترام بگذاریم.
بد نبود نه خوب بو نه بد خلاصه بود
یکم خلاصه شده ولی در کل خوب بود
خوبه ممنون ☺☺
عالی
دیدگاه شما…..عالی بودولی خیلی خلاصه شده هست
عالیهههه خیلی ممنون
👍🏻🤞🏻👌🏻
عالی بود